دختر گلم آندیادختر گلم آندیا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره
دختر گلم ویانادختر گلم ویانا، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

فرشتهای کوچولوی ما

خواهرانه

از روز اولی که اندیا خواهرشو تو بیمارستان دید و فهمید عضو جدیدی به خانوادمون اضافه شده رفتاراش عوض شد و بهانهگیریهاش شروع شد با وجود تمام توجهی که بهش بود خب حقم داشت روزای اول تب میکرد حالش بد میشد کلی لاغر شد تا کم کم با وجود خواهرش کنار اومد هنوزم اون حسادتا و حساسیتا هست جالبتر اینکه خیلی خواهرشو دوست داره ولی خب تو سنی هست که تازه معنی مالکیتو فهمیده و توقع داره همه چیز ماله اون باشه ما باید بیشتر درکش کنیم که متاسفانه خیلی وقتا اینو یادمونو میره.. ولی خب هر چی میگذره بیشتر از اختلاف سنیشون خوشحال میشم مخصوصا وقتایی که باهم بازی میکنن و ویانا برای اندیا غش میکنه از خنده لذت بخش ترین لحظه برای منه امیدوارم خواهرای خوبی برای هم...
26 مهر 1394

ویانا از یک تا شش ماهگی

ویانا کوچولو ما از روز اول تا به الان همه چیزش با خواهرش خیلی فرق داره از ظاهر و جسه و ریزه میزه بودنش تا رفتارش و عادتاش ولی خب بی شباهتم به خواهرش نیست..                           پنجمین روز بعد تولد رفتیم برای غربالگری چون عید بود کلی گشتیم اخر رفتیم یه خانه بهداشت تو خیابان محبوب مجاز که چون تعطیلی بود فقط غربالگری سه تا پنج روزگی اون منطقه رو انجام میداد و از کف پای کوچولو نمونه گرفتن ... من مامانو فرستادم چون خودم دلشو نداشتم برم و ببینم ...سر اندیا هم گریم دراومده وقتی دیدم همون پنجمین روز هم ...
26 مهر 1394

تولد ویانا و خاطر زایمان دوم

نه ماه با همه سختیها گذشت و بالاخره دکتر برگه بستری رو برای دوم فروردین به من داد تا سوم سزارین شم..                               خاطره ز ایما ن در ادامه مطلب...                          روز اول عید عید دیدنی رفتیم و پله بالا و پایین کردم  از همه بدتر شبش اندیا رو بلند کردم همون جا حس کردم یه چیزی شده ولی اعتنا نکردم تا اینکه شب خونریزی داشتم و به دکتر زنگ زدم که گفت س...
19 مهر 1394

بارداری سخت مامان و روزای سخت

بارداری دومم از بارداری اول خیلی خیلی سختر برام گذشت تا دوماه بعد از زایمان هم چنان حال من بد بود و هنوز بوها آزارم میداد ..خیلی روزهای وحشتناکی بود تقریبا هیچکار نمیتونستم بکنم و بیشتر روزها رو پیش مامان ناهید گذروندیم..تو دو سال و سه ماهگیت با کمک مامان ناهید خیلی راحت از پوشک گرفتمت..عالی همکاری کردی و تو یه هفته پوشک شب رو هم گرفتم.. روز به روز دایره لغاتت بیشتر میشد و خوب و روان حرف میزدی و چهار ماهگی بارداریم فهمیدیم داری خواهردار میشی و باز از هم جنس شدنتون خیلی خوشحال شدیم ... روزای خیلی سخت بود چون من مرتب درمانگاه و زیر سرم بودم و هیچی نمیتونستم بخورم جای خاصی نتونستیم بریم و بیشتر روزا تکراری بود ولی خب شکر خدا با...
19 مهر 1394

یه خبر خوب!

یه مدت بعد از تولدت فهمیدیم یه نی نی تو دل مامان جا خوش کرده خیلی خوشحال شدم که اختلاف سنیتون همون شد که میخواستم..امیدوارم همیشه کنار هم خوب و خوش و سالم باشین                                         ...
19 مهر 1394

تولد 2 سالگی اندیا خانم

سلام عزیز دل مامان... بعد یه تاخیر طولانی اومدم تا دوباره بنویسم برات  تولد دوسالگیتو با تم کفشدوزک گرفتیم..خیلی بهت خوش گذشته بود طوری که تا سال بعدش میگفتی تولدت کفشدوزکی و لباس کفشدوزکیمو میخوام.. ایشالا همیشه سالم و سلامت باشی تولد صد سالگیتو جشن بگیری عزیزم                                                            &nb...
19 مهر 1394
1